سالها پیش که کودکی خرد بودم داستانی خواندم ( شب چراغی در دست )
داستانی از او که همراه خوبی بود در این عالم ووقتی که ر فت چراغی را به رسم اشنایی
یار با راه برپلکانهای آسمان برجای گذاشت .
تا یارش راه به بیراهه نرود وخود چشم در چشم افق دوخت تا او نیزبیاید.
همیشه خیلی زود دیر می شود ، من ماندم اما شب چراغی در دست وراه را گم کردم .
خیلی زود در ورق زمان بی انکه درک کنم کجا هستم غوطه ور شدم .
قامت کشیدم وگذشت زمان چهره کودکیم را به پیری کشاند .
راستی شما هم مثل من ، ادمیان پولاد تن را دیده اید؟
شما آنها راکه امروز بیشتر شبیه یک افسانه شده اند ، بخاطر دارید؟
همانها که روزگاری مثل ما بربا م خانه کفتر بازی میکردند به شوق پرواز
وروزی برای بدرقه جنازه بی سرشان کبوترها بدرقه اش کردند .چون در انتهای آسمان اوج گرفته بودند .
کاش یادمان باشد این محله ها بیش از انکه جای پای رنگهای به ابتذال کشیده باشد
.رنگ برتن نشسته جوانانش آبی فیروزه ای بود.
همان رنگ که در نور کهکشانها یافته اند.
شاید بگویی این ها همه توهم وخیال است .اما نه
زندگی صورت حقیقتی از وجود من وتوست عزیز، صداقت وپاکی پیراهن تن ماست ،
هرگاه اولین دروغ را گفتیم ،یادمان باشد ان گرگی که به انتظار دردیدن ما نشسته ،
اولین تکه از لباس تنمان را کنده است .
عزیز ،همسفر لحظه ها ، مید انم تو هم خسته زمان شده ای ،
یا انکه انقدر غرق در عالم بی رنگیها که رنگ را از بی رنگی تشخیص نخواهید داد .
اما همسفر زمینی من ، ما برای چیزی دیگر اینجا آمدیم ،نه از برای ماندن
که نوح نبی الله گفت اگر می دانستم سفر زمینی ام اینقدر کوتاه هست .
حتی این خانه محقر را هم از برای زیستنم نمی ساختم.
تعجب نکن ،او نوح بود نه این برج نشین های امروز،
راستی می شود سنگر ساخت وبی سنگر هم بود؟!!!!!!!!!!!
میشود از برای آنها که جان پناهی ندارند ،سرپناهی ساخت و خود ...!!!!!!!!!!!
تعجب نکن من پولاد تنی را می شناسم که هنوز رسم جوانمردی را به یاد دارد ،
او هنوز می داند میشود مستاجر بود ولی بی هیچ چشم داشتی به عنوان یک مهندس طراح ساختمان بی خانمانها شد .
راستی شما هم اینروزها شب چراغی در دست را دیده اید ؟؟؟؟
او پشت همین پرچین بلند به انتظار است .اما یافتن این راه از بیراهه که تا از پرچین گذر کنیم .
قدری سخت است ودشوار .
اما می شود همراهی کنیم یکی از برای دیگری چشم شود ودیگری از برای او پا ،
میشود راه با همراه کوتاهتر خواهد شد ومسیر نزدیکتر وفتح قلعه در همراهی یاران باشکوهتر خواهد بود .
میشود گام برپلکان نور نهاد ورو به سمت نور این راه پر فریب را گذر کرد وبه او رسید .
تو هم خوب میدانی شب چراغی در دست به انتظار ماست .
منتظریک یاعلی هستیم .
یا علی.........