»» قسم
قسم
به فریادقسموبه سوگنامه دل
زخمی ام وخسته
نه دل ماند ونه دلدار
چشمم چنان مست باریدن است که گویه هایم درگل مانده
زبانم به شن نشسته
ودستانم در باتلاق زندگی فرو رفته ومعذور از نوشتن
بگوئید کجایند آدمیان وپیغمبران وامامان
آنان پاک بودند واستوار
انان به درد دنیا خم نمی شدند
درچشمشان دنیا حقیر بود وپست
آری همین پستی دنیا زهر برآنان داد
سرشان برنیزه هدیه داد ومیخ در برسینه شان کوبید
پستی دنیا تیغ برفرق فرود آورد وگوشواره از گوش کشید
واین دنیای پست است که عشق را گریزان کرد وبشر را خودنما
حرمت را برپید وغیرت را خرد کرد
شرف را برباد داد وحیا را تکه تکه کرد
این دنیای پست است که انسانیت را سر برید
برای چه ماندیم وبرای چه نسل بعد از خود را می زاییم
که هرچه پیش می رویم بیشتر به گل می نشینیم
وسرمان را مغرورتر برآسمان می کشیم
پس چه شد که اکنون همه به نمایش خود مشغولند
چه شد که همه خود رارنگین به دیگری می شناسانند
چه شد که دیگر از آن خود نیستیم
هیچ کس در طرح خود نیست
هیچ کس پایبند عهد ازلی اش نیست
هیچ کس خود را که نه خدایش را نمی شناسد
چه شد ما در پس پرده ،پرده ای دیگر برخود کشیدیدم
چرا وجودمان را بار نگ ننگین می کنیم
چرا فراموش کرده ایم وجود کیستیم وچه در وجودمان جاری است به خود آییم
آنگاه که زمان می آید ومکان نابود می شود
دیگر دستگیری نمی یابیم
کجایی ای دستگیر
تنها ماندیم در نابود ها بودنی نیافتیم ونیمی تردید واندکی با حضور قلب آمدنت را طلب می کنند
تنهاییموقدممان یارای رفتن ندارد
هر ان وجود منجی ات را بیشتر خواهانیم
مارا به حال خود وامگذار
مارا دستگیری جز تو نیست
هان ای پرنده انسان باز آی به این پست خاک
ومارا رهنمون باش
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » باران غریب ( شنبه 86/7/7 :: ساعت 1:35 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یک اتفاق عجیب در تدفین فرمانده مدافع حرم: «میدانم زندهای! با تودلواپسی های منماهی پریمثل یک نور سپیدسلام[عناوین آرشیوشده]