تنم از گندم است
نگاهم از خشکسالی ،
خوشه چینان آوازه خوان
باد را در خمره هاشان اسیر کرده اند.
- کجاست آواز باد ؟
ورای اندوه تمام زمینیان
به تو دل بستم
بی آنکه تلالو پولک ها را بر پیشانی ات دیده باشم.
به تو دل بستم
آنگاه که پرندگان به سویت پرواز کردند
وتو عطر آبنوسی ات را
برای من باقی نهادی.
تنم از گندم است
نگاهم از دریا ،
کجاست باد
تا در موهایت
راز آتش را بخواند ؟