آنگاه که پیکرم برزمین بود ملائک در آسمان وناله مادری که فرزندش را صدا میزد ومن ایستاده در میانه زمین وآسمان او را دیدم که کودکی خردسال را بردستانش حمل میکرد ونگاههای مضطرب خواهرم رادیدم وناله های غریبانه مادر طفل را شنیدم ومن برخاک بودم وصدای او برآسمان وناله بلند ملائک که برتمام افلاک بود وهمه گویی نازل شده برزمین ومن بربام اسمان خدارا رافریاد میکردم ودردستان بالای سرش طفلی شش ماهه آنچنانکه خلق آنسوی میدان او راببینند وفریاد دادخواهی او برای طفل شش ماهه از برای طلب آبی که عطش طفل را فرو نشاند ومن علی را دیدم که در تمام صفحات هفتگانه آسمان بود ونگاه برفرازی بلند تر داشت ولبخند می زند علی همان اصغر شش ماهه او و از آنسوی میدان تیری سه شعله در کمان و مردی با نگاه تیز برنده وقلبی تیره تر از سیاهی آسمان ومن آسمان را دیدم که خون می بارید واصغر را که سیراب شده بود در میان دستان پدر بال و پر می زد حال علی اصغر مرا دید ومن در میانه آسمان وزمین به لبخند مهربان او پاسخ دادم دستانم را خواستم باز کنم تا اورا از آغوش حسین باز گیرم اما...
مولایم را دیدم که خون اصغر را به آسمان فرستاد تا بدرقه راه فرزند باشد وخداوند هدیه او را بپذیرد ،حال مولایم مرا می بیند ومن سربه زیر می اندازم شرمنده ام پسر فاطمه شرمنده ام ،آسمان می غرد ،نعره می زند وا فریادا وافریادای ملائک برافلاک است
صدای سیلی محکم باد که برصورت نیلی زمین میخورد مویه های غریبانه آب که دردستان دیو اسیر گشته استفآسمان برزمین سجده میکند ومن در میانه اسمان وزمین فرود میآیم فوج فوج ملائک برزمین سجده میکنند نور است نور که برزمین فرو د آمده خورشید خجل از این همه روشنایی درپس حجاب فرو میرود چه قدر غریبانه میگرید این بانو صدای نعره آسمان بلند است زمین می لرزد زینب میدود ومن نیز به سوی او میخوام زینبم خواهرم بمان مرو زودتر از او میرسم
وا فریادا حسین وامصیبتا حسین چشمان زینب را می خواهم بگیرم تا نبیند اما با کدامین دست ومن در میانه زمین وآسمان خدا یا به فریادم برس
حسین تنهاست مولایم در میانه قتلگاه تنهاست
وامصیبتا زینب خواهرم
دستی ندارم که مولایم را یاری کنم
کاش عباس صدها بار بجای تو بمیرد کاش خورشید خاموش گردد کاش زمین از هم فرو پاشد کاش زینب نبیند
ام ابیها مادرم زهرا خجل از روی توام
من در میانه زمین وآسمان وحسین را در مسلخ عشق قربانی میکنند وتو گویی خورشید را سر می برند وشب رابرای خویش به ارمغان میاورند
فوج فوج ملائک به زمین آمده اند این رستاخیز عظیم را به تماشا نشسته اند
خدا به این عشق بازی مینگرد وبرملائک بخاطر وجود حسینش فخر میکند
ودر تمام صفحات آسمان لبخند این معشوق را خواهید دید واین عاشق که در راه معشوق مصلوب شده است ومسلح شده به پای بوس خدا می رود
محمد است که ستوده می شود بخاطر این حسینش چه نیک قربانی آورده ای حسین را از برای احیای حق به صلیب می کشند و مریمش را به اسیری می برند
وتو درتمام صفحات آسمان حسین را خواهی دید که ملائک او را به بالا می برند و گرگ صفتان میانگارند که او را کشته اند وتمام تاریخ را از او پاک کرده اند حال آنکه حسین در زمان جاری شد به رنگ ارغوانی عشق و هرگاه خواستند مسیح را مصلوب کنند از برای عشق بازی با معبود وحق را پابرهنه سرببرند وماه را به اسیری برند وستارگان را به غل وزنجیر کشند یاد حسین در اذهان جاری خواهد شد و لعن ونفرین خلق است که برخفاشان شب روا میشود
ومن خجل ازحسینم واو سرشار از عشق ومست از شراب طهورا به سویم میاید ومرا می بوید واین بیش از همه وقت شرمسارم میکند
برادرم عباس
ومن میان آسمان وزمین وزینب به اسارت روان وتو گویی خورشید وماه را اسیرکرده اند وتو گویی این همه رقیه که به اسارت می روند ستاره های اسمانند که زنجیر شده اند و هرروز وهرروز تکرار میشود وهرروز هرروز عاشوراست و خورشید را سرمیبرند در صلاه ظهر واسمان را بی فروغ یار می کنند وهرغروب خیمه ها را اتش می زنند وغارت می کنند وتو گویی جانم را می گبرند ومن هرروز در پهنه اسمان نگار اینهمه غمم که برزینب روا می رود ورقیه که خرد است برای اسارت رفتن وزنجیر کشیدن
هرروز اسمان غمگین این مصیبت است وتو اینهمه اشک را میبینی ؟از برای مصیبت های فاطمه وعلی است از برای فرزندان علی است
آن مرد عاشق بود آن بازی عشق و آن حریف خدا.دور، دور آخر بود و بازی به دستخون رسیده بود. آن مرد زمین را سبز می خواست . دل را سبز می خواست.انسان را سبز.زیرا بهشت سبز است و روح سبز و ایمان سبز...
ولایت علی بن ابی طالب (ع) ولایت خدا و محبت او عبادت خدا و پیروی از او فریضه ای از جانب خدا است .
پیامبر اکرم (ص)
خداوند پس از غدیر خم برای کسی حجت و عذری باقی نگذاشت .
حضرت فاطمه زهرا (س )
"ستایش مخصوص خداوند است از او کمک مى خواهیم و به او ایمان مى آوریم و بر او توکل مى کنیم و از شر نفس و بدى کردارمان به او پناه مى بریم ، خدایى که هدایت کننده اى نیست آنکه رااو گمراه سازد و گمراه کننده اى نیست هر که را او هدایت کند گواهى مى دهم که معبودى جزخداى یگانه نیست و محمد بنده و فرستاده اوست."
"من پیش از شما به حوض کوثر مى رسم و شما در کناره حوض بر من وارد خواهید شد،حوضى که عرض آن به اندازه فاصله صنعا تا بصرى است ، و در آن جامهایى است از نقره به شماره ستارگان،
حال بنگرید که پس از من با دو میراث گرانبها چگونه رفتار مى کنید."
مردى از میان جمعیت فریاد برآورد: یا رسول اللّه ! آن دو چیز گرانبها چیست ؟
فرمود: یکى از آن دو که بزرگتر است ، کتاب خداست یک طرفش در دست خدا و طرف دیگرش به دست شماست ، پس آن را محکم نگه دارید تا گمراه نشوید و دیگرى که کوچکتر است ، عترت و خاندان من است و خداى نیکى کننده آگاه به من خبر داده است که این دو هرگز از هم جدا نمى شوند، تا در لب حوض در قیامت به من رسند من هم از خدا همین را خواسته ام، پس شما ازآنها پیشى نگیرید که هلاک مى شوید و از آنها وا نمانید که هلاک مى شوید."
سپس دست على (ع )را گرفت و بلند کرد، آنگاه فرمود: اى مردم! چه کسى نسبت به مؤمنان از خود ایشان سزاوارتر است ؟
گفتند: خدا و رسولش بهتر مى دانند.
فرمود: خدا مولا و سرپرست من است و من مولا و سرپرست مؤمنانم و من نسبت به مؤمنین ازخود ایشان سزاوارترم پس هر کس من مولا و سرپرست اویم ، على مولا و سرپرست اوست." این جمله را سه بار تکرار کرد.
سپس گفت : "خداوندا! دوستى کن با هر کس که با على دوستى کند، و دشمنى کن با هر کس که على را دشمنى کند، دوست بدار هر کس که على را دوست مى دارد، و دشمن دار هر کس او رادشمن مى دارد، یارى کن هر کس را که یاریش کند و بى یاور بگذار هر کس تنهایش گذاردو حق را همواره با على بدار هر طرف که باشد .
اى مردم باید حاضران، این پیام را به غایبان برسانند."
چون خطبه نبوى به پایان رسید امین وحى براى بار دوم نازل شد و او را به این پیام مفتخر ساخت:
"امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما باشد
(اسلام را به عنوان دین براى شما پسندیدم)"
پیامبر اکرم(ص) پس از دریافت این پیام مسرت بخش ، فرمود:"اللّه اکبر! که دین کامل و نعمت تمام گشت و پروردگارم به رسالت من و ولایت على بعد از من راضى شد" .