یک دسته کلید است به زیر بغل عشق
از بهر گشاییدن ابواب رسیده است
"مولوی"
هیچ جمله وکلامی نیافتم در وصف میلاد امام نور ورحمت حجت حق جز انکه
ای مولای تمام خوبیها بخاطر این همه سال انتظار شما
وقصور وکوتاهی ما شرمسارم
بارها نگاه خسته آسمانیت را جستجو کردم؛در میان این همه نگاه نه ترا دیدم :نه نگاه آسمانی
وخیل این همه نشان زبی نشانی توست؛سزای من همه این بود که تنها باشم؛
جفای این همه رنج که بی خدا باشم.
غریب غربت ودردوحرمان وهیچ نشانی از آشنا نبود
ولی چرا در اینهمه چراغهای روشن شب هنوز نگاه مهربان بعضی به آسمان دوخته است
همین نشان ازمهربانی توست
جان بگیر وصحبت جانانه ام بخش یارا..........کز جان شکیب هست وزجانان شکیب نیست
گمگشته دیار محبت کجا رود .........نام حبیب هست ونشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظرنکرد .....ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست
چنین که یخ زده ایمان من اگر هر روز
هزار بار بیاید بهار کافی نیست
خودت دعا کن ای نازنین که برگردی
دعای اینهمه شب زنده دار کافی نیست