گنجشک ناز و زیبا؛ که می پری اون بالا؛ بال و پرت به رنگ خاک
دلت مهربون و پاک؛ به من بگو وقتی که پر کشیدی؛ بابام رو تو ندیدی؟
دیدمش از اینجا رفت؛ اون بالا بالاها رفت؛
پیش سـتاره ها رفت؛ یـواش و بی صدا رفت
ستاره آی ستاره؛ پولک ابر پاره؛ خاموشی یا می تابی؛ بیداری یا که خوابی؛
به من بگو وقتی که خواب نبودی؛ بابام رو تو ندیدی؟
دیدمش از اینجا رفت؛ اون بالا بالاها رفت؛ از اون طرف از اون راه
رفته به خونه ماه. ماه سفید تنها؛ که هستی پشت ابرا؛ نقره نشون کهکشون
چراغ سقف آسمون؛ به من بگو وقتی که نور پا
شیدی؛ بابام رو تو ندیدی؟
همین جا پیش من بود؛ نموند و رفت زود زود؛ اون بالا بالاها رفت
بابات پیش خدا رفت؛ خدا که مهربونه؛ پیش بابام می مونه
گریه نمی کنم من؛ که شادنباشه دشمن
گنجشک ناز و زیبا؛ که می پری اون بالا؛ بال و پرت به رنگ خاک
دلت مهربون و پاک؛ به من بگو وقتی که پر کشیدی؛ بابام رو تو ندیدی؟
دیدمش از اینجا رفت؛ اون بالا بالاها رفت؛
پیش سـتاره ها رفت؛ یـواش و بی صدا رفت
ستاره آی ستاره؛ پولک ابر پاره؛ خاموشی یا می تابی؛ بیداری یا که خوابی؛
به من بگو وقتی که خواب نبودی؛ بابام رو تو ندیدی؟
دیدمش از اینجا رفت؛ اون بالا بالاها رفت؛ از اون طرف از اون راه
رفته به خونه ماه. ماه سفید تنها؛ که هستی پشت ابرا؛ نقره نشون کهکشون
چراغ سقف آسمون؛ به من بگو وقتی که نور پا
شیدی؛ بابام رو تو ندیدی؟
همین جا پیش من بود؛ نموند و رفت زود زود؛ اون بالا بالاها رفت
بابات پیش خدا رفت؛ خدا که مهربونه؛ پیش بابام می مونه
گریه نمی کنم من؛ که شادنباشه دشمن
دیروز کودکی در امتداد کوچه های پر از بی کسی این شهر شلوغ؛
دست تمنایی به سویم دراز کرد؛
خالی تر از تمامی آرزوهای کودکانه؛
دنیا عوض شده است؛
کودکان به دنبال نان اند و ما به دنبال عشق ...!
به فکر نمازت باش مثل شارژ موبایلت!
با صدای اذان بلند شو مثل صدای موبایلت!
از انگشات واسه اذکار استفاده کن مثل صفحه کلید موبایلت!
قرآن رو همیشه بخون مثل پیامهای موبایلت
خدایی ما کجاییم ... کجا
سلام برادر شهید من
چه صد پاره آمدی
چقدر عظیم گشته ای
چو استخوان پاره آمدی
تویی برادرم عباس ؟
کو آن رشید قامتت
سقای هیئت حسین
کجاست دستهای پیکرت
ببخش نشناختمت
عباس من تو هم غریب گشته ای؟
تو هم شهید گشته ای..
برادر رشید من عزیز من ،شهید من
این استخوان دست توست ؟
این خاکها جسم توست ؟
حتم این هم کاسه سرت؟
این پاره پاره جامه ات ؟
ببخش نشناختمت
این قرآن مال توست؟
این یادگار مادر است
این عطر بابا حیدر است
چه بوی مادر می دهی
بوی شهیدی بی نشان
در جان من ای جان دل
چون لاله وحشی بمان
خوش آمدی برادرم
ای صد پاره پیکرم
چه سربه زیر آمدی
عجب غریب آمدی
کجاست آن لباس خاکی ات ؟
چفیه ات؟
کو آن پوتین های تو؟
تا گرد راه گیرمش
گرد غریبی بی نشانی
گرد خضاب گیرمش
کاش می شد ترا معنا کنم
در تمام شهر خاک تو را تو تیا کنم
کاش می شد من منصور می شدم
حلاج وار مصلوب می شدم
کاش می شد همتی دیگر کنم
قفلها وزنجیرها را وا کنم
کاش می شد باز مولایی می شدم
انا الحق گو وخدایی می شدم
کاش می شد ترا تفسیر کنم
واژه هایم را با نام تو تطهیر کنم
کاش حرفهایم ،حرفهای تو بود
کاش قنوتم ،ذکر یا مولای تو بود
کاش عشق تنها یک واژه نبود
عشق تعبیری تمام از سجده بود
کاش بر بالای بیرقهایمان یک چفیه جای داشت
یک چفیه که رنگ وبوی بیرق عباس داشت